09005013350
تحویل به پست تا 7روز کاری
کتابی که پیش رو دارید در دهه 1970 از مجموعه سخنرانیهای دیوی وینیکات در شبکه جهانی بی.بی.سی گردآوری و تدوین شد. دونالد وودز وینیکات (بیست و پنجم ژانویه 1971- هفت آوریل1896)، پزشک متخصص کودکان و روانتحلیلگر انگلیسی که بیشتر از همه با نظریه شیء انتقالی شناخته میشود، یکی از پیشگامان گروه مستقل بریتانیاییِ انجمن روانتحلیلگری انگلیس و رئیس همین انجمن در دو دوره متناوب بود. وی صدها مقاله و چندین کتاب به رشته تحریر درآورده است.
به عنوان یک روانتحلیلگر کلاینی تجدیدنظرطلب، که اهمیت بیشتری برای واقعیت خارجی قائل بود، به آموزش والدین و بخصوص مادران اهمیت بسیاری میداد؛ از این رو علاوه بر تولید آثار آموزشی برای برخی شبکههای تلویزیونی، این آثار را در قالب کتابهای آموزشی گردآوری و بازنشر کرد. اگرچه نکته قابل تامل، باور وینیکات به ظرفیت ذاتی مادران برای مادرگری بود و در جای جای این اثر، ایمان و باور عمیق وی به تواناییها و پتانسیلهای مادران جوان مشهود است.
از نظر وینیکات، مادر نقش مهمی در آشنا کردن کودک با دنیا و پیشبینی همدلانه نیازهای او دارد. او که به عنوان یک متخصص کودکان آموزش دید، تمامی کوشش خود را بر تجزیه و تحلیل رابطه کودک و مادر معطوف کرد و از این رو، کمتر اشارهای به نقش پدر در آثارش میبینیم.
وینیکات برای اولین بار اصطلاح «مادر به اندازه کافی خوب» را به کار برد. بدین معنا که چنین مادری قادر به فراهم کردن محیطی بهینه، باثبات و امن برای کودک خود است. او به جای آنکه نیازهای شخصی خود را به کودکش تحمیل کند، پاسخی متناسب با دنیای درونی کودک داده و اجازه جدایی و استقلال را در زمان مناسب خود میدهد تا در فرآیند تحول و رشد کودک، احساس قدرت بیپایانِ کودک در برخورد با سرخوردگیهای اجتنابناپذیر برخاسته از کشف دنیایی بزرگتر، جای خود را به دیدی واقعبینانه نسبت به دنیا دهد.
آنچه مترجمان این کتاب (دکتر آسیه اناری و دکتر محمدعلی مظاهری) را، با وجود آثار بسیار جدیدتر، به بازنشر فارسی آن ترغیب کرد، زبان ساده و روان وینیکات در تالیف این اثر بود؛ چنانچه ثقیلترین مفاهیم مکتب روانتحلیلگری با ادبیاتی ستودنی به والدین عادی منتقل شده است. مولف بر اعتماد به نفس و باور مادران به خویشتن تاکید دارد و چنان با مادران جوان سخن میگوید که گویی با متخصصانی حرفهای روبهروست. به باور وینیکات، قدرت مادرگری امری ذاتی، خودانگیخته و اجتنابناپذیر است. او همچنین تنها رسالت خود را زدودن زنگارِ اطلاعات و باورهای اکتسابی نادرست از این توان بالقوه میداند. از این رو با بیانی شیرین، گاه و بیگاه، بر این نکته پافشاری میکند که آنچه من به عنوان یک روانشناس میدانم، یک زن در نقش یک مادر، آن را لمس کرده و با آن زندگی میکند.
به نظر میرسد با وجود نقاط مثبتِ غیر قابل انکار این اثر، بایستی به تاکید وینیکات بر نقش مادر که تا سرحد حذف پدر پیش رفته است، به عنوان یک مسأله قابل تامل نگریست. تاکید روانشناسی و فرزندپروری نوین بر نقش پدر بر هیچ کس پوشیده نیست و در مطالعه این اثر باید نسبت به این جهتگیری وینیکات، که همسو با روانشناسی دهه 1970 است، هشیار باشیم.
بیان سلیس و روان این اثر، ترجمه آن را بسیار حساس و قابل ملاحظه کرد. چنانچه مترجمان از سویی میبایست زبان محاوره متن را حفظ کرده و از سویی دیگر اثر را برای خوانندگان فارسیزبان آماده چاپ کنند. بنابراین تلاش شد با ویرایش چندینباره کتاب، اثری همتراز اثر اصلی و با رد پای نویسنده اصلی به مخاطبان عرضه شود.
بدون شک مخاطبان این اثر علاوه بر والدین و بهخصوص مادر و پدرهای جوان، مربیان و معلمان و متخصصان حیطه خانواده و کودک نیز هستند.
به نظر من این کتاب به مقدمهای نیاز دارد؛ کتابی که درباره مادران و فرزندان، والدین و کودکان و در نهایت درباره کودکان در مدرسه و در دنیایی وسیعتر است. زبانی که در این کتاب به کار بردهام، چنان است که گویی همراه با بزرگ شدن کودک رشد میکند و امیدوارم این زبان طوری تغییر کند که با تغییر از نزدیکی و صمیمیتِ دوران کودکی تا رابطهای مستقلتر که مناسب با بزرگتر شدن کودک است، هماهنگ باشد.
اگرچه فصلهای اول مستقیم و صمیمانه با مادران سخن میگوید، اما قطعاً نمیخواهم این عقیده را بیان کنم که یک مادر جوان باید کتابهایی درباره بچهداری بخواند و این بدان معناست که وی نسبت به موقعیت و حالت خود، هشیارتر و آگاهتر از آن حدی است که خود تصور میکند. او به حمایت و اطلاعات و به بهترین مراقبتهای جسمانی که علم پزشکی عرضه میکند احتیاج دارد، نیازمند دکتر و پرستاری است که آنها را میشناسد و به آنها اعتماد دارد. همچنین نیازمند همسری فداکار و ارضای نیازهای جنسی است؛ اما ضرورتی ندارد که از پیش به او گفته شود مادر بودن چه احساسی دارد.
یکی از باورهای اساسی من این است که بهترین حالتِ مادر بودن آن است که از اعتماد به نفس طبیعی حاصل شود و باید بین چیزهایی که به طور طبیعی به وجود میآیند و چیزهایی که باید یاد گرفته شوند، تفاوتی گذاشت. من سعی دارم اینها را از هم جدا کنم تا آنچه به طور طبیعی ایجاد میشود از بین نرود. بر این باورم که بجاست با مادران و پدران به طور مستقیم سخن بگویم؛ زیرا مردم میخواهند بدانند در مرحله طفولیت چه میگذرد و طرح این موضوع به این شکل، جالبتر و جذابتر از این است که بخواهم تنها درباره مادران و کودکان بنویسم.
مردم میخواهند درباره اوایل زندگیشان بدانند و فکر میکنم چنین خواستهای بحق است. میتوان گفت اگر کودکان رشد کنند و به نوبه خود پدران و مادران آینده شوند، اما ندانند و نفهمند که مادرانشان در آغاز برای آنها چه انجام دادهاند، در جامعه انسانی گمشدهای وجود دارد.
هدفم از این گفتار این نیست که فرزندان باید از والدینشان به خاطر به دنیا آوردن آنها، یا حتی برای مشارکت آنها در ساخت خانه و تنظیم امور خانواده تشکر کنند. منظور من رابطه مادر با کودک خود، درست قبل از تولد و در هفتهها و ماههای بعد از تولد است. من سعی دارم توجه شما را به کمک بسیار بزرگی جلب کنم که یک مادر خوبِ معمولی با پشتیبانی همسرش در ابتدای زندگی کودک به فرد و جامعه میکند؛ کمکی که «تنها از طریق وقف کردن خویشتن به کودکش» انجام میدهد.
آیا ناشناخته بودن این کمک و سهم مادر فداکار به علت بی حد و اندازه بودن آن نیست؟ اگر این کمک پذیرفته و به آن اعتراف شود، به تبع آن بایستی بپذیریم هر کس که عقل سلیم دارد، هر کس که در این دنیا احساس وجود میکند و برای او دنیا معنادار است، هر فرد خوشبخت؛ بینهایت مدیون یک زن است. زمانی در اولین مراحل طفولیت، وقتی که هیچ درکی از مفهوم وابستگی نداشتیم، کاملاً وابسته بودیم.
اجازه دهید یک بار دیگر تاکید کنم نتیجه چنین شناختی از نقش مادری، قدردانی و ستایش نیست؛ بلکه نتیجه آن کاهش ترسی در وجود ماست. اگر جامعه ما شناخت کامل و اعتراف به این وابستگی را که حقیقتی تاریخی در مرحله آغازین رشد هر فردی است به تعویق بیندازد، مانعی برای آرامش و سلامت کامل باقی خواهد ماند؛ مانعی که از یک ترس ناشی میشود. اگر شناخت درستی از نقش مادر وجود نداشته باشد، ترس مبهمی از وابستگی باقی خواهد ماند. این ترس گاهی شکل ترس از زن به طور کلی یا ترس از یک زنِ بخصوص را به خود میگیرد و در زمانهای دیگر با اشکالی که شناخت آنها مشکلتر است ظاهر میشود؛ ولی همیشه شامل ترس از تسلط و برتری است.
متاسفانه ترس از برتری منجر به این نمیشود که انسانها تحت تسلط و برتری قرار نگیرند؛ بلکه برعکس آنها را به سمت نوعی تسلط ویژه یا انتخابی میکشاند. در حقیقت، اگر یک دیکتاتور از نظر روانشناختی مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، میتوان انتظار داشت در کنار سایر عوامل، وی فردی باشد که سعی میکند در سطح کشمکشهای فردی خویش، زنی را که هنوز به طور ناخودآگاه از سیطره و برتریاش میترسد کنترل کند، تلاش میکند وی را با مهربانی و کمک کردن تحت کنترل خود درآورد و کفالت او را به عهده گیرد و در عوض از او اطاعت و «عشق» میخواهد.
بسیاری از پژوهشگران تاریخ اجتماعی معتقدند ترس از زن، علت موثری در رفتار ظاهراً غیرمنطقی انسانها در گروههای مختلف است؛ اما این مساله به ندرت ریشهیابی شده است. اگر این موضوع در تاریخچه هر فردی ریشهیابی شود، ترس از زن در نهایت شکل ترس از درک حقیقی وابستگی را به خود میگیرد؛ وابستگی آغازین در مراحل اولیه طفولیت. بنابراین از نقطهنظر اجتماعی دلایل موجهی برای انجام پژوهشهایی در مورد اولین مراحل رابطه مادر و طفل وجود دارد.
در حال حاضر نقش و اهمیت مادر در مرحله شروع زندگی غالباً انکار شده و در عوض گفته میشود در ماههای نخست تنها اصول مراقبتهای جسمانی مورد نیاز است. بنابراین یک پرستار خوب هم به همان خوبی یک مادر میتواند این کار را انجام دهد. حتی مادرانی را میبینیم، و امیدواریم در این کشور نباشند، که به آنها گفته میشود «باید» برای اطفال خود «مادری» کنند و این افراطیترین درجه انکار این واقعیت است که «مادری کردن» به طور طبیعی از مادر بودن ناشی میشود.
انضباط، دستورات بهداشتی، تلاش دائمی برای افزایش سلامت جسمانی... اینها و بسیاری از چیزهای دیگر مسائلی هستند که بین مادر و کودک وجود دارند و بعید به نظر میرسد مادران به خودی خود با تلاشی هماهنگ در برابر مداخله دیگران به اعتراض برخیزند. من این کتاب را مینویسم چون کسی باید برای مادران جوانی که اولین و دومین بچهشان را به دنیا میآورند و به ناچار خودشان در موقعیت وابسته به دیگری هستند، اقدامی انجام دهد. امیدوارم بتوانم آنها را در اعتماد به تمایلات طبیعیشان یاری کنم؛ در عین حال میخواهم از مهارت، توجه و مراقبت کسانی که به پدر و مادر یا هر کسی که جانشین آنهاست، در موقع لزوم کمک میکنند نهایت قدردانی را داشته باشم.
بخش اول: مادر و کودک
فصل اول: مفهوم مادری از دیدگاه یک مرد
فصل دوم: کودکتان را بشناسید
فصل سوم: کودک؛ روندی در جریان
فصل چهارم: شیر دادن به نوزاد
فصل پنجم: جایی که شیر میرود
فصل ششم: پایان عمل گوارش
فصل هفتم: نمايي نزديك از شير دادن مادر به كودك
فصل هشتم: شير دادن از پستان
فصل نهم: چرا كودكان گريه ميكنند؟
فصل دهم: دنیا در اندازههای کوچک
فصل یازدهم: کودک به عنوان یک شخص مستقل
فصل دوازدهم: از شير گرفتن
فصل سیزدهم: ملاحظات بيشتر در مورد كودكان به عنوان اشخاص
فصل چهاردهم: ذاتي بودن اخلاق (تشخيص خوب و بد) در كودك
فصل پانزدهم: غرايز و مشكلات معمولي
فصل شانزدهم: خردسالان و ديگران
بخش دوم: خانواده
فصل هفدهم: پدر چطور؟
فصل هجدهم: معيارهاي آنها و شما
فصل نوزدهم: منظور ما از يك كودك طبيعي چيست؟
فصل بیستم: تكفرزند
فصل بیست و یکم: دوقلوها
فصل بیست و دوم: چرا كودكان بازي ميكنند؟
فصل بیست و سوم: كودك و جنسيت
فصل بیست و چهارم: دزدي كردن و دروغ گفتن
فصل بیست و پنجم: اولين تجربههاي استقلال
فصل بیست و ششم: كمك به والدين معمولي
بخش سوم: جهان خارج
فصل بیست و هفتم: نيازهاي كودكان زير پنج سال
فصل بیست و هشتم: مادر، معلم و نيازهاي كودك
فصل بیست و نهم: تأثيرگذاري و تأثيرپذيري
فصل سیام: تشخيص آموزشي
فصل سی و یکم: كمرويي و اختلالات عصبي در كودكان
فصل سی و دوم: آموزش جنسیت در مدارس
فصل سی و سوم: ابعاد بزهکاری نوجوانان
فصل سی و چهارم: ريشههاي پرخاشگری
مفهوم مادري از نگاه يك مرد: براي شروع، اگر بدانيد من نمیخواهم به شما بگويم چه باید انجام دهيد، آسودهخاطر خواهيد شد. من يك مرد هستم و بنابراين هيچ گاه نميتوانم كاملاً بفهمم آنچه ميبينم در گهواره در داخل قنداق پيچيده شده چه جور چيزي است كه ذرهاي از وجود خود من است، پارهاي از من كه زندگي مستقلي دارد ولي در عين حال وابسته به من است و بهتدريج به شخصی مستقل تبدیل ميشود. تنها يك زن ميتواند اين را تجربه كند و شايد تنها يك زن ميتواند اين مساله را به شكلي فرضي يا تخيلي تجربه كند؛ همانگونه كه وقتي به خاطر بدشانسي- به هر دليل- براي او امكان تجربه واقعي وجود ندارد، بايستی چنين كند.
پس اگر نميخواهم دستوراتي بدهم، چه كاري هست كه انجام دهم؟ من عادت دارم مادران را وادار كنم بچههايشان را پيش من بياورند، در این صورت آنچه ميخواهيم در موردش صحبت كنيم، درست جلوي چشمانمان است. كودك روي زانوي مادرش به اين طرف و آن طرف ميپرد، به كف اتاق ميرود و چهار دست و پا به اين سو و آن سو ميرود، با دست و پا از صندليها بالا ميرود يا كتابها را از قفسهها بيرون ميكشد. شايد هم از ترس دكتر سفيدپوشي كه در نظر او مثل هيولايي است كه وی را ميخورد يا به او آسيب ميرساند به مادر خود ميچسبد. يا كودكي بزرگتر پشت ميزي جداگانه نقاشيهايي ميكشد؛ در حاليكه من و مادرش سعي ميكنيم مراحل رشد او را به هم متصل كنيم و بفهميم اوضاع از كجا شروع به خراب شدن كرد. كودك با يك گوش حواسش به ماست كه مطمئن شود قصد نقشهكشي براي او نداريم و در همان زمان بدون اينكه حرف بزند با من ارتباط برقرار ميكند؛ با نقاشيهايي كه گاهگاهي آنها را جهت بررسي مرور ميكنم. چقدر همه اينها ساده است و چقدر كار من غيرعادي است وقتي بايد كودك و بچه كوچك را از روي خيال و تجربه در ذهنم بسازم!
البته شما هم همين مشكل را داشتهايد. يعني وقتي كه با داشتن كودكي چندهفتهاي نميدانستيد چيزي براي گفتگو با او وجود دارد يا نه؟ سعي كنيد به اين موضوع فكر كنيد و به خاطر آوريد در چه سني به نظر ميرسيد كودكتان به شما به عنوان يك شخص توجه ميكند و چه چيزي شما را كاملاً مطمئن كرد كه در آن لحظه مهيج شما دو انسان بوديد كه با هم ارتباط برقرار ميكرديد. براي اين كار مجبور نبوديد همه چيز را با صحبت كردن انجام دهيد. اگر ميخواستيد چنين كاري بکنید، چه زباني به كار ميبرديد؟ نه، شما خود را دلواپس اداره تن و جسم كودك ميديدید و دوست داشتيد چنين باشد. شما فقط ميدانستيد چطور بچه را بلند كنيد، چطور او را زمين بگذاريد و چطور او را تنها رها كنيد؛ درحاليكه اجازه ميداديد گهواره به جاي شما كار كند و ياد گرفته بوديد لباسهاي بچه را طوري تنظيم كنيد كه راحت باشند و او را در گرماي طبيعي نگه دارند. در حقيقت، شما همه اينها را وقتي يك دختربچه بوديد و با عروسك بازي ميكرديد، ميدانستيد و بعد در زمانهاي مشخصي كارهاي خاصی انجام ميداديد؛ غذا دادن، حمام کردن، عوض كردن پوشك بچه و بغل كردن. بعضي وقتها ادرار بچه از پيشبند شما ميچكيد يا يكراست از ميان لباسهاي شما ميگذشت و خيستان ميكرد؛ طوريكه انگار شما خودتان را خیس كردهايد و با اين حال اهميت نميداديد. در حقيقت با اين چيزها بود كه ميتوانستيد بفهميد يك زن هستيد و يك مادر فداكار معمولي.
من همه اينها را ميگويم براي اينكه ميخواهم بدانيد كه اين مرد، كه به راستي از واقعيتهاي زندگي شما راحت و جداست - آزاد از سر و صدا و بو و مسئوليت مراقبت از كودك- ميداند كه اين مادر يك كودك است كه چيزهايي واقعي را تجربه و لمس ميكند و ميفهمد اين تجربه را با تمام دنيا عوض نميكند. اگر ما يكديگر را تا اين اندازه درك ميكنيم، شايد به من اجازه بدهيد در مورد يك مادر فداكارِ معمولي بودن و اداره كردن اولين مراحل زندگي يك انسان جديد صحبت كنم. نميتوانم دقيقاً به شما بگويم چه انجام دهيد، اما ميتوانم درباره اينكه اين مساله چه معنايي دارد صحبت كنم.
در جريان فعاليتهاي روزمره خود كارهاي بسيار مهمي را به شكلي كاملاً طبيعي انجام ميدهيد و زيبايي آن هم همين است كه لازم نيست هشيار باشيد؛ حتي اگر نميخواهيد هم لازم نيست فكر كنيد. ممكن است در مدرسه درس رياضي شما واقعاً خراب بوده يا شايد همه دوستانتان تحصيلاتشان را تمام كرده و حتي بورس تحصيلي گرفته باشند، اما شما از قيافه كتاب تاريخ خوشتان نميآمده و به همين دليل هم نمره نياورده و مدرسه را زودهنگام ترك كردهايد يا شايد ميتوانستيد نمره خوبي بياوريد؛ اگر درست قبل از امتحان سرخك نگرفته بوديد. يا شايد شما واقعاً باهوش و زيرك هستيد. اما هيچ كدام از اينها مهم نيست و ربطي به اين كه آيا شما مادر خوبي هستيد يا نه، ندارد. اگر بچهاي ميتواند با عروسكي بازي كند، شما هم ميتوانيد يك مادرِ فداكارِ معمولي باشيد، و من فكر ميكنم اغلب اوقات شما اين جور هستيد. آيا عجيب نيست چيزي تا اين حد مهم، بستگي ناچيزي به هوش و ذكاوت استثنايي- كه در همه افراد يافت نميشود- داشته باشد؟!
اگر قرار است كودكان انسان در نهايت به افراد بزرگسال سالم، مستقل و اجتماعي تبديل شوند، بستگي كاملي به اين دارد كه شروع خوبي به آنها داده شود و اين شروع خوب با وجود رابطهاي كه بين مادر و كودك وجود دارد در طبيعت تضمين شده است؛ چيزي كه عشق ناميده ميشود. بنابراين اگر به كودك خود عشق ميورزيد، شروع خوبي خواهد داشت.
اجازه دهيد پيشاپيش بگويم كه در مورد احساساتي بودن صحبت نميكنم. شما هم افرادي را ميشناسيد كه ميگويند: «من واقعاً كودكم را ميپرستم». اما شما ترديد داريد كه آيا به او عشق ميورزند؟ عشق مادري امري است كاملاً طبيعي. در آن تملك و انحصارگري هست، خواستن و تمايل هست، حتي عنصر «آزردگي از كودك» هم هست؛ در آن بخشندگي، قدرت و همچنين فروتني وجود دارد. اما احساساتي بودن غير از همه اينهاست و با مادر بودن متناقض و ناسازگار است.
حالا ممكن است شما يك مادر فداكار معمولي باشيد و دوست داريد كه چنين باشيد؛ بدون اينكه درباره آن فكر كنيد. هنرمندان غالباً كساني هستند كه خود از فكر كردن درباره هنر و درباره هدف هنر تنفر دارند. شما به عنوان يك مادر، شايد ترجيح ميدهيد از فكر كردن به اين مسائل پرهيز كنيد، بنابراين ميخواهم به شما خبر دهم در اين كتاب ما ميخواهيم درباره چيزهايي صحبت كنيم كه يك مادر فداكار، تنها با «خود بودنش» انجام ميدهد. اما برخي هم دوست دارند در مورد آنچه انجام ميدهند فكر كنند. شايد بعضي از شما دوران مادري واقعي را تمام كردهايد و بچههاي شما بزرگ شده و به مدرسه ميروند؛ در اين صورت ممكن است دوست داشته باشيد نگاهي به گذشته و كارهايي كه انجام دادهايد، بيندازيد و به راه و روشي فكر كنيد كه در آن اساس پيشرفت فرزندانتان را پايهگذاري كردهايد. اگر در اين راه با درك مستقيم حسي و به صورت شهودي عمل كردهايد، احتمالاً بهترين روش را انتخاب كردهايد.
بسيار مهم و حياتي است نقش كساني را كه عهدهدار مراقبت از كودكان هستند، بشناسيم تا بتوانيم مادر جوان را از بروز هر نوع مشكل احتمالي بين او و فرزندانش محافظت كنيم. اگر او نسبت به آنچه به خوبي انجام ميدهد، شناخت کافی نداشته باشد، وسيلهاي براي دفاع از موقعيت خود ندارد و بنابراين خيلي راحت با تبعيت از آنچه ديگران به او ميگويند كار خود را خراب ميكند.
نقش پدران در تربیت کودک نيز مهم است، نهتنها به اين دليل كه ميتوانند مادران خوبي براي مدت زمان محدودی باشند؛ بلكه به اين خاطر كه با حمايت از مادر و كودك قادرند مانع مداخله هر چيزي شوند كه پيوند بين مادر و كودك را، كه پايه و اساس بچهداري است، به خطر میاندازد.
در صفحات آينده سعي در بيان مسائلی دارم كه يك مادر به طور معمول و خيلي ساده با کودک خود پیدا میکند. هنوز مسائل بسياري هست كه بايد در مورد نوزاد تازه متولد شده ياد بگيريم و شايد تنها مادران هستند كه ميتوانند چيزهايي را كه ميخواهيم بدانيم به ما بگويند.
کاربر گرامی!
کتابهای سفارش داده شده طی 5 تا 7 روز کاری به پست تحویل داده میشود. پس از آن زمان دریافت کتاب به آدرس و مسافت شما بستگی دارد.
همچنین شما می توانید نسخه الکترونیک کتاب "کودک، خانواده و جهان خارج" را از طریق فیدیبو، کتابراه و طاقچه تهیه کنید و در حالت آنلاین و آفلاین به آن دسترسی داشته باشید.
برای "سفارش تلفنی" یا "خرید کتاب با تیراژ بالا" لطفا با انتشارات "نسل یاسان" به شماره ۰۲۱۲۶۷۲۲۴۲۶ در ساعات اداری روزهای شنبه تا پنجشنبه تماس بگیرید:
نظرات کاربران
اکرم لرکی
کتاب خوبی بود. به مادرهای جوان توصیه می کنم حتما بخونن. خیلی قابل فهم توضیح داده بودن مسائل رو.
پاسخ به نظر کاربر
من الان کتاب رو خریدم بی صبرانه منتظرم به دستم برسه
پاسخ به نظر کاربر
افسون داداشی
شاید قیمتش یه کم زیاد باشه اما واقعا کتاب خوبیه و خیلی خوب هم ترجمه شد. من قبلا کتاب مهارت های زندگی رو از یاسان خریده بودم راضی بود. به خاطر همین هم با خیال راحت این کتاب رو خریدم.
پاسخ به نظر کاربر